این ضرب المثل از آنجایی آمده است که وقتی قطار (یا ماشین دودی) در طول مسیر ۸ کیلومتری میدان خراسان تا شهر ری می گذشت ،در حریم راه آهن که محل زندگی و کسب و کار مردم بود تعدادی قهوه خانه دایر بود که به طور معمول وقتی قطار از آنجا می گذشت ، افراد مشغول خوردن چای و غذا، به مسافرینی که در داخل ماشین دودی در حال عزیمت به شهر ری بودند ، از همان راه دور چای و غذا تعارف می کردند. و چون مسافرین به هیچ وجه امکان دسترسی به چای و غذا و اجابت دعوت نداشتند از همین رو این نوع تعارف به تعارف شاه عبدالعظیمی معروف شد.البته به قول علامه دهخدا : « دعوت کردن کسی را به چیزی بی ارزش ، چون آب خزینه حمام را به تازه وارد اهدا کردن … تعارف شاه عبدالعظیمی است. »

--- ---

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, | 12:34 | نویسنده : nsm.lxb |

 

 

دست کسی را توی حنا گذاشتن

( این ضرب المثل را در باره ی کسی به کار می برند که وسط کاری تنها گذاشته شده باشد یا در وضعیتی قرار گرفته باشد که هیچ کاری از او بر نیاید).

"حنا" گیاهی است از رده ی دولپه ای های جدا گلبرگ که به صورت درختچه در شمال و مشرق افریقا، عربستان سعودی و ایران ( در نواحی جنوبی مانند بم) کاشته می شود. در ایران برگ های درخت حنا را بیش تر به کرمان و یزد می برند و در آسیاب های مخصوصی می سایند و از آن پودر رنگ حنا می سازند.

در گذشته که وسایل آرایش و زیبایی به فراوانی امروز نبود، مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و گاه برای جلوگیری از سردرد استفاده می کردند.

برای این کار، مردان و زنان به گرمابه می رفتند و در شاه نشین آن، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن جا دور هم می نشستند، می رفتند. حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین می نشستند و دلاک حمام نخست موی سر و ریش و سبیل و گیسوی آنان را حنا می بست و سپس "دست و پایشان را توی حنا می گذاشت".

شخص حنا بسته ناگزیر بود که ساعت ها در آن گوشه ی حمام از جای خود تکان نخورد تا رنگ، خودش را بگیرد و دست و پایشان خوب حنایی شود. در این چند ساعت آنان برای آن که حوصله شان سر نرود با کسانی که مانند خودشان دست و پایشان توی حنا بود باب گفت و گو را باز می کردند و از هر دری سخن می گفتند. حمامی هم در این مدت از آنان با نوشیدنی های خنک کننده ( که به آن ها "تبرید" می گفتند) مانند آب هندوانه و انواع شربت پذیرایی می کرد و چون آنان قادر به انجام هیچ کاری نبودند خود حمامی این نوشیدنی ها را بر دهان آنان می گذاشت تا بنوشند و کمبود آب بدنشان را که در این مدت بر اثر شدت حرارت حمام به صورت عرق بر سر و صورتشان جاری بود جبران کنند.

این حالت که در آن شحص حنا بسته قادر به انجام هیچ کاری نبوده است بعدها رفته رفته از چهاردیواری حمام بیرون آمد و در دهان مردم به صورت ضرب المثل در آمد.

--- ---

تاريخ : یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, | 20:0 | نویسنده : nsm.lxb |
صفحه قبل 1 صفحه بعد